توی غم شناور بودم که صدای گارمون و کسی که سلطان قلبها ست را میخواند رو شنفتم. بدو کمیپول برداشتم تا دیر نشده برسونم دست کسایی که تو این روزای قرنطینه شَنُفتنی به آدمها هدیه میدن .
پول رو که بهشون دادم و براشون آرزو شادی کردم برگشتم خونه
یکهو یه صدا بلند با گارمون پشت درمون خوند سلام بر عشق
سلامای عشق ...